کپلک برگ گلک

خرید هدیه

1393/10/17 19:57
169 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش مهتا خانم(که الان به زور خوابیده است )چشمهاش به شدت درد میکرد .با بابایی که اون روز دانشگاه نداشت و بموقع از سرکاربرگشته بود تصمیم گرفتیم ببریمش دکتر البته بصورت دسته جمعی !بعداز اینکه  دکتر مهتا و طاهاو باباو عزیزی و خاله را معاینه کرد داشتیم به طرف ماشین می رفتیم که چشممون به جمال پاساژو مغازه های زیر مطب روش شد . از من که ماهها بیرون نیامده بودم تا بقیه افراد همگی از دیدن مغازه ها خوشحال شده بودیم . من که تصمیم گرفته بودم محمد طاهارو غافلگیر کنم در یه مغازه دستکش فروشی ایستادم اما تا من آمدم بگم یارب چه کنم دیدم محمد طاها داره به بابا میگه بابا اون گل توی موی قرمز را میگم اون رو برای مامان بخریم خوشمزهمن هم تلافی کردم با انتخاب خودش دستکش مورد علاقه اش را خریدیمخندونک

پسندها (2)

نظرات (0)