کپلک برگ گلک

طاها و مهتا

خرید هدیه

چند روز پیش مهتا خانم(که الان به زور خوابیده است )چشمهاش به شدت درد میکرد .با بابایی که اون روز دانشگاه نداشت و بموقع از سرکاربرگشته بود تصمیم گرفتیم ببریمش دکتر البته بصورت دسته جمعی !بعداز اینکه  دکتر مهتا و طاهاو باباو عزیزی و خاله را معاینه کرد داشتیم به طرف ماشین می رفتیم که چشممون به جمال پاساژو مغازه های زیر مطب روش شد . از من که ماهها بیرون نیامده بودم تا بقیه افراد همگی از دیدن مغازه ها خوشحال شده بودیم . من که تصمیم گرفته بودم محمد طاهارو غافلگیر کنم در یه مغازه دستکش فروشی ایستادم اما تا من آمدم بگم یارب چه کنم دیدم محمد طاها داره به بابا میگه بابا اون گل توی موی قرمز را میگم اون رو برای مامان بخریم من هم تلافی کردم با انتخا...
17 دی 1393

شروع اولین وبلاگ نویسی

به نام و یاری خدا سلام من مامان دوتا گلدونه هستم که آقا محمدطاها پسر گلم و مهتا خانم دختر نازمه .از 6 سال پیش یعنی دقیقا موقعی که محمد طاها جان به  دنیا اومد قصد داشتم خاطراتشو براش تو این وبلاگ ثبت کنم تا وقتی بزرگ شد بتونه اونارو بخونه و ازشون لذت ببره. اما امان ازگرفتاری حالا که دیگه مهتا خانم هم به دنیا اومده و 4 ماهش شده چون توی مرخصی هستم یک کم وقت پیدا کردم و میخوام به یاری خدا براشون خاطراتشون را ثبت کنم .امیدوارم که بتونم ادامه بدم . ...
17 دی 1393
1